15 روز گذشته ...
سلام ایلیا جونی عشق خاله
خب ایلیا جونم الان میخوام یه خورده از این 15 روزی که گذشت برات بگم الان یه خورده زردی داری اما خدارو شکر
جدی نیست و با خوردن شیر خشت و شیر مادر خوب میشی و فقط توی چشمات یه ذره زرده ، نافت هم
توی 10 روز سیاه شد و افتاد ، اما هنوز ختنه نشدی فعلا در حال حاضر پسر خیلی خوبی هستی و اصلا
لج نمیکنی و فقط مثل ساعت کوکی سر ساعت بیدار میشی یه نق کوچولو میزنی و شیر میخوری و بعدشم
دستشویی میکنی و بازم میخوابی ( به قول بابا محمد کار پسرم شده خوردن و پی پی کردن و خوابیدن ) البته
تا دیروز که چشمات خوب نمی دید اینطوری بودی اما الان چشمات می بینه یه خورده بیشتر بیدار می مونی
و دوست داری همش اینطرف و اونطرفو نگاه کنی با حرکت سایه ی دستهامون همش چشمات در حال جنب
و جوشه ... فعلا که خدا رو شکر هیچ مشکلی نیست و امیدوارم در آینده هم نباشه
حالا بریم سراغ عکسای گل پسری :
ا
اینجا بهت میگم ایلیا بخند همش برام ادا در میاری ، دیگه اعصابم خورد شده بود
اینجا هم چون دلت برام سوخت یه لبخند کوچولو زدی
اینجا هم بابا محمد ذوقش گل کرده بود و دوست داشت یه عکس لخت و پهلونی از پسرش بگیره
که لباساتو در آورد و این عکسو ازت گرفت
مامان سارا چون دوست نداره پسرش به پستونک عادت کنه هنوز بهت پستونک نداده بود که این دفعه
ذوق هنری خاله فاطمه گل کرد و یواشکی پستونکو داد به تو که بخوری و بعد که مامانی فهمید پسرش
پستونک خورده یه خورده شاکی شد و بعد اون هم بابایی دوباره اینکارو کرد و بهت پستونک داد اما چون
دفعه قبل پستونک خورده بودی و قلقش اومده بود دستت این سری مامانی رفت که پستونکو ازت بگیره
تو دهنتو قفل کردی و پستونکو به مامانی ندادی و مامانی هم مجبور شد بذاره که 3 دقیقه پستونک
تو دهنت باشه و اینم یه عکس یادگاری از اولین پستونک خوردنت
راستی گل پسری توی 8 روز اولین مسافرتت رو هم رفتی البته به خونه ی مادر جون زهرا ولی خب
هر چی باشه 2 ساعت راه بود و تو خیلی پسر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی اما 5 دقیقه
مونده بود که برسیم به خونه تو دیگه از گرسنگی صبرت لبریز شد و یه خورده نق زدی
اینم از شناسنامه گل پسری
اینم از ذوق هنری مامان سارا
اینم از انواع مدل خوابیدن ایلیا جونی ( الهی خاله فداش بشه )
ا
ا
ا
ا